یکی از برکات وآرمانهای انقلاب اسلامی ایران رعایت عدالت درتقسیم مسئولیتهای اجرایی در بین تمام نقاط و استانهای کشور بود.این مهم در استان دارالعباده یزد در زمان حیا ت مرحوم شهید صدوقی به وضوح آشکار بود ولی در انتصاب فرهیختگان و مدیران بافقی از آن زمان رو به کاهش و سربرناعدالتی نهاد.حضور مردان با کفایت بافقی در راس مدیریت کشوری و استانی تاریخی به قدمت زندیه و صفویه تا کنون دارد واینکه چرا اکنون کم رنگ شده است جای سئوال وتامل بسیار دارد.اکنون که استاندارعزیز و محبوب جدید قول رعایت عدالت وندای تدبیر وامید را داده اند شایسته است این مهم را نیز مد نظر قرار داده و رشته متعفن قومیت گرایی را که میراث قبلی هاست از بیخ وبن قیچی کرده به زباله دان تاریخ اندازند.مطمئنا شهری که چنین تاریخ کهن و تمدن انسانی پرجلوه ای را داشته لیاقت و سزاواری ماندگارتری برای حضور در مدیریت استان داشته و دارد. حیفم آمد شما را با یکی از اولین هایی که با درایت ولیاقت خود پای مردان بافقی ویزدی را به دربار صفویان باز کرد و روزگاری علاوه بر سرداری سپاه ایران ،استانداری یزد و بخشهایی از کرمان و خراسان جنوبی فعلی را همزمان عهداه دار بود آشنا نسازم:
اولین بافقی که توسط شاه عباس کبیر به مقام حکومت یزد،بافق،فهرج نوقات،مفازه،جندق و
بعض مناطق کرمان شد که بود؟
فخر الدین احمد بافقی
مولانا فخر الدین احمد بافقی از بزرگان و مشاهیر رجال وعلمای بافق که موفق شد به مقام”مینباشیگری و یوز باشیگری” نیز سرافراز گردد. در جوانی مشغول فراگیری علم وکمالات میشود و همانند رسوم آنروز به در بار شاه عباس (۱۰۰۷ ـ ۹۶۶خ ) میرود. شاه به وی التفات نموده واز وی می خواهد از دارالشجاعه بافق ودارالعباده یزد سیصد نفر از جوانان دلیر، شجاع وبی باک را برای برقراری امنیت در مواقع لازم گردآوری نماید. او که خواهر زاده شرف الدین علی بافقی بود به مسند” مینباشی”دست یازیده و حکومت بافق، سر یزد، فهرج، بعض مناطق کرمان، جندق، مفازه و نوقات رفسنجان به او سپرده شد.
مفیدی بافقی در بیان احوال او چنین گفته است:
“ نخست شخصی ازین طبقه جلادت شعار [مینباشیان] که در خطه جنت نشان یزد علم استقلال افراشت، صاحب حشمت صایب تدبیر، مرجع و ملاذ اعاظم روشن ضمیر فارس، مضمار تفاخر، مولانا فخر الدین احمد بافقی است که آباء کرام و اجداد عظام وافر احتشام او از قدیم الایام در سلک اعاظم و اشراف قصبه طیبه بافق انتظام داشته رایت اعتبار و اقتدار میافراختند، و خال آن حضرت اشرف فضلای زمان و افضل علمای دوران مولانا شرف الدین علی بافقی که به وفور علم و دین داری و مزید فضل و پرهیزگاری از سایر اکابر هر دیار امتیاز داشت، همواره به لوازم درس و فتوی پرداخته نقش افاده بر الواح خاطر طلبه میانگاشت، در سلک مقربان بارگاه فلک و جاه و از جمله مصاحبان مجلس جنت اشتباه خاقان جنت مکان شاه طهماسب علیه الرحمه و الغفران انتظام داشت و پیوسته پادشاه عدالت دستگاه همت عالی، نهمت براسترضاء خاطر شریفش میگماشت.
و مولانا فخرالدین احمد در مبادی ایام جوانی و عنفوان ایام زندگانی به تحصیل فضایل و کمالات مشغولی مینمود تا آنکه پادشاه بیانباز مفاتیح سلطنت ایران را به قبضه اقتدار خسرو کامکار (شاه عباس صفوی) جناح مرحمت و احسان بر مفارق طوایف ایشان گسترد. آن جناب به امداد بخت خداداد به پایه سریر خلافت مسیر شتافت :
خسـرو کامران عدل طــراز
شــاه عالی مکان بنده نــواز
التفات و عنایت بینهایت درباره او فرموده، فرمان همایون شرف نفاذ یافت که آن جناب در دارالشجاعه بافق و دارالعباده یزد موازی سیصد نفر از مبارزان جلادت آثار و دلاوران رستم اقتدار، در سلک ملازمان سرکار خاصه شریفه انتظام دهد که در معارک در موکب فلک فرسای نقد جان نثار خدام عالی مقام پادشاه کشورستان نمایند و از آن باک ندارند. آن سر خیل افاضل حسب الفرمان شاهنشاه عادل به بلاد مذکوره شتافت و موازی سیصد نفر از تفنگچیان قدر اندازه و قلعه گشایان شجاعت شعار که هر یک در صحرای هیجا به نوک سنان ثعبان مانند، کوه الوند از پیش برداشتندی و در معرکه نام و ننگ به پیکان تیر خدنگ تخم اجل در زمین دل مخالفان کاشتندی و به گلوله تفنگ آتش فعل، تزلزل در ارکان قلعه اولاد مرزبان انداختندی فراهم آورد و آن جوانان :
همه با دل شاد و با ساز جنگ
همه گیتی افروز با نام و ننگ
به اتفاق آن جناب به پایه سریر خلافت مصیر پادشاه هفت کشور شتافتند و مشمول عواطف بیدریغ گشتند و خسرو جهان پناه قامت قابلیت مینباشی اخلاص پناه را به تشریفات فاخره بیارست و ولایت بافق و سریزد و فهرج یزد و بعضی از محال حومه کرمان و مفازه و جندق و نوقات و غیرذلک را به تیول و ضبط او مقرر فرمود و به جهت اولاد امجاد آن جناب سیورغالات تعیین نمود. وی در ادای وظایف طاعات و عبادات رایت سعی و اهتمام میافراشت. از صبح تا شام در اشاعت نصفت و احسان گذرانیدی و از بام تا شام در اوقات نوافل و قرائت قرآن به سر بردی. در میدان مصاف و قتال روح رستم و اسفندیار بر وفور جلادت او آفرین کردی و در محراب عبادت و نماز روان عباد و زهاد برکمال اخلاص و نیازمندی او شرط تحسین به جای آوردی :
به روزش همه معــدلت کــار بود
شــب از بهــر طاعات بیدار بود
ز شمشیر خونریز او روز جــــنگ
هـمه روی صحرا شدی لاله رنگ
و چون آن افتخار اهل اقتدار به جمع نفایس اموال و افسونی ابطال رجال و به حسب استقلال و اجلال استظهار تمام پیدا کرد ناگاه پیک اجل در رسیده مرضی مهلک بر ذات شریفش تاری گردید و متدبر طبیعت دست از تدبیر امور شهرستان بدن کوتاه کرده از عالم فانی به جهان جاودانی انتقال نمود :
آنکه پاینده و باقیست خدا خواهد بود
و از آن عالی شان پنج خلف نیک اختر به یادگار ماند، بدین ترتیب : میرزا هدایت بیک و ملا محمّد مظفر المشتهر به میرزاخان و میرزا عنایت بیک و میرزا شمس الدین ابراهیم و میرزا سلطان مسعود. و از آن جمله میرزا عنایت بیک و میرزا سلطان مسعود به رتبه جلیل المرتبه”مینباشیگری” سرافراز گردیدند و احوال خیر مآل هر یک محل خود رقم زده کلک بیان خواهد گشت، انشاء الله تعالی وحده العزیز و سایر فرزندان و برادران و اقوام آن عالی مکان در غایت اعزاز و احترام و نهایت اجلال و اکرام در وطن مالوف و مسکن معهود یعنیدارالشجاعه بافق روزگارگذرانیدند و می گذرانند… و آن حضرت در دار بیوفا و سرای بیبقا عمرات رفیع ارتفاع و باغات دلگشا احداث نموده و از آن جمله در“ محله مال امیر“ خارج دارالعباده یزد منزلی در نهایت تکلف و صفا ساخته و در آنجا سکنی داشتند
مطلب این صفحه را به زبان دلخواه خود ترجمه کنید
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
یکشنبه 19,ژانویه,2025